چرا نی نی بلاگ
نی نی بلاگ جان سن دخملمو اشتباه زدی ٢ روز دیگه بچه ام ٢ ساله میشه چند وقتی بود مامانم اینا میگفتن پاهای فاطمه قوس داره منم نگران شدم نخودم رو دیروز بردم دکتر از پاهاش عکس گرفتن ولی خدا رو شکر گفت هیچی نیست شربت ویتامین د داد . ...
نویسنده :
عبیر
15:25
برای دخترکم
باورم نمیشه عزیز مادر ٥ روز دیگه تولدته وای ٢ سال پیش ١٩ اذر ساعت ١٢ ظهر دقیقن با اذان ظهر به دنیا اومدی نمیخام از سختی ها و دردهای او ن موقع برات بگم تلخ میشه دخترم . پارسال که تولدت ماه محرم بود نشد به وقت خودش برات بگیرم بهمن ماه تولدتو گرفتم کیک تولد عکس اتلیه خودت بود عزیزم چون اون موقع وبلاگ نداشتی واسه همین عکساش نیست پارسال یه روز قبل تولدت از مبل افتادی و پیشونی ات خورد به سنگ کنار دیوار و وحشتناک ورم کرد زودی یخ گذاشتیم ورمش خوابید ولی جاش کبود موند از بس شیطونی تو همه عکسات مشخصه امسالم تولدت افتاده ماه صفر که باز نمیشه به موقع خودش گرفت ولی یه جشن کوچیک خودمونی میگیریم و تولد اصلیت ١٩ دی رو در نظر گرفتم انش...
نویسنده :
عبیر
12:06
نیم رخ عروسک ملوسکم
درباره دخترم
سلام به عروسکم که وقتی از خواب بیدار میشه البته معمولن ظهرا میگه مامان بیا کارت دارم منم که میرم زودی میگی پایین میخای از تخت بیای پایین عشقم از پلیس میترسه ماجراش مفصله یک شب که داشتیم به خونه برمیگشتیم تو کوچه بغلی کلی پلیس جمع شده بود یه پسری بد جور مست کرده بود و اربده میکشید من از بابایی پرسیدم چرا پلیس اومده عشقم فکر کرد اون که اربده میکشه پلیسه بابایی بهش گفت پلیسا خوبن و..... اما کو گوش شنوا راستش ما هم از خدامون بود نخود از چیزی بترسه از اون موقع هر وقت حرف گوش نمیده میگیم الان زنگ میزنیم پلیس ببخشید اقاهای پلیس هر وقت بابا یی میخاد بره بیرون و یا هر کس دیگه فاطمه کلی گریه میکنه ما هم از این ترفند استفاده میکنیم که بابایی رفت پلیسو...
نویسنده :
عبیر
17:33
بدون عنوان
باب اسفنجی که فاطمه برایش ذوق کرد
برای دخترم
دختر شیطونم منو ببخش دیر به دیر برات مینویسم فکر کنم دچار افسردگی فصلی شدم از پاییزو زمستون بدم میاد از سرماش از روزای کوتاهش از شبای بلندش که خیلی وقتا به خاطر بارون و سرما بیرون هم نمیشه رفت کلن عشقم کلافه ام. از تو بگم که از وقتی از مشهد اومدیم خیلی برنامه خوابت بد شده معمولن ٥ یا ٦ صبح بیدار میشی و ٢ تا ٣ ساعت بیداری بعد میگیری میخابی و من خیلی اذیت میشم و جالب ابنجاس که قبلن وقتی میخاستی بخوابی خودت میرفتی سر جات اما الان باید پیش ما بخوابی بعد ببرمت سر جات از زبونت بگم که ماشالا باز شده و کلی حرف میزنی و شیرین تر شدی از امروزم بگم که جمعه بود و خاله و مامانی اومدن خونه مون چنجه زدیم و شب رفتیم سمرقند خاله خرید داشت وقتی هوا سرده اخه ک...
نویسنده :
عبیر
1:43