فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

نخود مامان

چرا نی نی بلاگ

نی نی بلاگ جان سن دخملمو اشتباه زدی ٢ روز دیگه بچه ام ٢ ساله میشه چند وقتی بود مامانم اینا میگفتن پاهای فاطمه قوس داره منم نگران شدم نخودم رو دیروز بردم دکتر از پاهاش عکس گرفتن ولی خدا رو شکر گفت هیچی نیست شربت ویتامین د داد . ...
17 آذر 1392

برای دخترکم

باورم نمیشه عزیز مادر ٥ روز دیگه تولدته وای ٢ سال پیش ١٩ اذر ساعت ١٢ ظهر دقیقن با اذان ظهر به دنیا اومدی  نمیخام از سختی ها و دردهای او  ن موقع برات بگم تلخ میشه دخترم . پارسال که تولدت ماه محرم بود نشد به وقت خودش برات بگیرم بهمن ماه تولدتو گرفتم کیک تولد عکس اتلیه خودت بود عزیزم چون اون موقع وبلاگ نداشتی واسه همین عکساش نیست پارسال یه روز قبل تولدت از مبل افتادی و پیشونی ات خورد به سنگ کنار دیوار و وحشتناک ورم کرد زودی یخ گذاشتیم ورمش خوابید ولی جاش کبود موند از بس  شیطونی تو همه عکسات مشخصه امسالم تولدت افتاده ماه صفر که باز نمیشه به موقع خودش گرفت ولی یه جشن کوچیک خودمونی میگیریم و تولد اصلیت ١٩ دی رو در نظر گرفتم انش...
14 آذر 1392

درباره دخترم

سلام به عروسکم که وقتی از خواب بیدار میشه البته معمولن ظهرا میگه مامان بیا کارت دارم منم که میرم زودی میگی پایین میخای از تخت بیای پایین عشقم از پلیس میترسه ماجراش مفصله یک شب که داشتیم به خونه برمیگشتیم تو کوچه بغلی کلی پلیس جمع شده بود یه پسری بد جور مست کرده بود و اربده میکشید من از بابایی پرسیدم چرا پلیس اومده عشقم فکر کرد اون که اربده میکشه پلیسه بابایی بهش گفت پلیسا خوبن و..... اما کو گوش شنوا راستش ما هم از خدامون بود نخود از چیزی بترسه از اون موقع هر وقت حرف گوش نمیده میگیم الان زنگ میزنیم پلیس ببخشید اقاهای پلیس هر وقت بابا یی میخاد بره بیرون و یا هر کس دیگه فاطمه کلی گریه میکنه ما هم از این ترفند استفاده میکنیم که بابایی رفت پلیسو...
4 آذر 1392

برای دخترم

دختر شیطونم منو ببخش دیر به دیر برات مینویسم فکر کنم دچار افسردگی فصلی شدم از پاییزو زمستون بدم میاد از سرماش از روزای کوتاهش از شبای بلندش که خیلی وقتا به خاطر بارون و سرما بیرون هم نمیشه رفت کلن عشقم کلافه ام. از تو بگم که از وقتی از مشهد اومدیم خیلی برنامه خوابت بد شده معمولن ٥ یا ٦ صبح بیدار میشی و ٢ تا ٣ ساعت بیداری بعد میگیری میخابی و من خیلی اذیت میشم و جالب ابنجاس که قبلن وقتی میخاستی بخوابی خودت میرفتی سر جات اما الان باید پیش ما بخوابی بعد ببرمت سر جات از زبونت بگم که ماشالا باز شده و کلی حرف میزنی و شیرین تر شدی از امروزم بگم که جمعه بود و خاله و مامانی اومدن خونه مون چنجه زدیم و شب رفتیم سمرقند خاله خرید داشت وقتی هوا سرده اخه ک...
2 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نخود مامان می باشد